سوراخ محافظ وارد محوطه شديم و از يه لحظه غفلت سرباز سر پست استفاده كرديم و خودمون رو رسونديم به هواپيما!!
درش باز بود!! واي خداي من! انگار دنيا رو داده بودند به علي! در هواپيما رو باز كرديم و تو اون تاريكي، تو محوطه نظامي و تو شرايط جنگي مملكت رفتيم سوار هواپيما شديم...
بقیه در ادامه مطلب.....
ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:خاطره علی فخر,استاد فخر,کاپیتان علی فخر,امیر احمدی, خاطرات علی فخر, توسط theosophy